مشتری به دور خورشید نمیچرخد!
اگر قرار باشد منظومه شمسی را به تصویر بکشیم، اغلب ستاره برجستهمان یعنی خورشید خود را در مرکز اشیا، به صورت ایستا و بیحرکت تصور میکنیم به نحوی که سیارات مدار سیارات در پیرامون آن میچرخند. این تصویر درک همه چیز را ساده میکند، اما از نظر فنی نادرست است. برای مثال بزرگترین سیاره ما، مشتری، را در نظر بگیرید. مشتری به دور مرکز خورشید نمیچرخد – بلکه به دور نقطهای در فضای خالی در بین آن و خورشید به نام باریسنتر یا مرکز ثقل (Barycenter) میچرخد. این به دلیل این است که این صرفاً خورشید نیست که روی مشتری گرانش اعمال میکند – مشتری نیز به قدری بزرگ است که نیروی کشش آن بر نحوه حرکت خورشید تأثیر میگذارد.
جرم خورشید حدود ۱۰۰۰ برابر مشتری است و این دو جسم به تناسب فاصله و جرمشان بر روی یکدیگر تأثیر میگذارند، بدین معنی که مقداری که گرانش مشتری، خورشید را به سمت این ستاره میکشد، یک هزارم مقدار گرانشی است که خورشید، مشتری را به سمت خود میکشد. و هر گردش کامل مشتری به دور مدارش ۱۱.۸ سال زمینی طول میکشد، و جالبتر اینکه حرکت خورشید به دور آن مرکز جرم یا باریسنتری که پیشتر گفتیم نیز همین مقدار زمان میبرد (یعنی خورشید هر 11.8 سال یکبار به دور باریسنتر خورشید-مشتری میگردد-م).
باریسنتر خورشید-مشتری در ۱.۰۷ برابر شعاع خورشید از مرکز خورشید یا ۷ درصدی شعاع خورشید از سطح آن قرار دارد (یعنی فرضاً اگر شعاع خورشید 1 کیلومتر باشد، این نقطه در 70 متری بالای سطح خورشید قرار دارد-م). خورشید نیز به دور این نقطه میچرخد. اگر قادر بودید از بالا به صفحه منظومه شمسی نگاه کنید، با حرکت خورشید به دور کهکشان راه شیری، متوجه تلوتلو خوردن خفیف خورشید در بازههای 11.8 ساله میشدید.
این موضوع، صرفاً یک واقعیت جالب برای تحت تأثیر قرار دادن مردم در مهمانیهای شام نیست – به هرحال اگرچه درست است که همه، شیفته افرادی با دانشی هستند که در جمعهای خانوادگی یا دوستانه جملات خود را با جمله “خب، از نظر فنی، فلان موضوع اینگونه است” شروع میکنند ولی کاربرد عملی این موضوع، این است که دانشمندان شکارچی سیارهها، میتوانند به دنبال کشف تلوتلو خوردنهای مشابه در دیگر ستارگان باشند و از روی آن، به وجود دیگر اجرام سنگین آسمانی، مثل سیارهها، پی ببرند.
و اگر بخواهیم فنی و تخصصی صحبت کنیم، شایان ذکر است که هیچ سیاره دیگری در منظومه شمسی نیز به دور مرکز دقیق خورشید نمیچرخد. اما میزان تأثیر آنها بر خورشید به قدری ناچیز است که عملاً به دور مرکز میچرخند، زیرا باریسنترهای آنها در اعماق پلاسمای (Plasma) سوزان این ستاره مدفون هستند.
یکی از دلایل این موضوع (وجود باریسنتر مشخص برای مشتری و عدم وجود مرکز ثقل عملی برای دیگر سیارات منظومه شمی)، به دلیل حضور فوقالعاده پر جرم مشتری است: اگر تمام سیارات دیگر منظومه شمسی را روی یک ترازوی غولپیکر بر روی هم تلنبار کنید، سپس جرم حاصل را هم دو برابر کنید، مشتری عظیم، همچنان از همه آنها سنگینتر خواهد بود.
با این حال، ناامید نشویم. همه چیزهایی که به ما آموزش دادهاند اشتباه نیست! یادگیری بیشتر در مورد باریسنترهای مدارهای سیارات، به ما میآموزد که همه چیزها به هم متصل هستند و همه بر هم تأثیر میگذارند – گاهی تا حد زیادی، گاهی تا حدی کوچک، اما همیشه این تأثیر قابل اندازهگیری است. منظومه شمسی ما مجموعهای از مدارهای در حال چرخش نیست – به جای این تصور غلط، به این منظومه به صورت یک ابر ریاضیاتی تپنده فکر کنید که هر بار که هر عنصر آن در مدار خودش میچرخد این ابر هم یک لرزش یا تپش را تجربه میکند. ما در سیستمی از کرههایی با شکل عجیب زندگی میکنیم که به هم متصل شدهاند و مسیر مشترک جذابی را در فضا ترسیم میکنند.
حال این شگفتانگیز است!
ما همیشه در حال کشف ستارههای جدید هستیم، اما یکی از بزرگترین ستارههایی که تاکنون کشف شده است UY Scuti نام دارد. اگر فضایی را که خورشید اشغال میکند اندازهگیری کنید، این یک ابرغول قرمز روشن است که ۱۷۰۰ برابر بزرگتر از خورشید ماست. اما خیلی متراکم نیست و فقط ۳۰ برابر جرم خورشید را با خودش حمل میکند.
سؤالات متداول
مشتری هر چند وقت یکبار به دور خورشید میچرخد؟
مشتری هر ۱۱.۸۶ سال یک بار به دور خورشید میگردد.
نویسنده: Christopher Hassiotis
مترجم: فؤاد پورفائز
منبع: howstuffworks.com
تعریف کیلومتر (km) و تبدیل آن به مایل
کیلومتر (km) یک واحد اندازهگیری استاندارد است که در سیستم متریک به کار میرود. این واحد برگرفته از واژه فرانسوی “kilomètre” است. این واحد برای اندازهگیری طول و فاصله در طول یک مسیر مستقیم استفاده میشود.
انتخاب شما احتمالاً بجای متر یا میلیمتر برای اندازهگیری جادهها و سایر مسافتهای دور، کیلومتر است، چرا که نسبت به متر و میلیمتر به یک واحد بزرگتر نیاز دارید. برای اطلاعات بیشتر در مورد سیستم متریک و زمان استفاده از کیلومتر به جای واحدهای اندازهگیری کوچکتر، به ادامه مطلب مراجعه کنید.
سیستم متریک چگونه کار میکند؟
یادگیری سیستم متریک ساده است زیرا میتوانید فواصل یا حجم را در مضربی از ۱۰ اندازهگیری کنید. متر استانداردی است که سایر واحدهای اندازهگیری بر اساس آن هستند. به عنوان مثال، یک سانتیمتر برابر با ۱۰۰/۱ (یک صدم) متر و یک میلیمتر برابر با ۱۰۰۰/۱ (یک هزارم) متر است.
این واحد کوچکتر، یعنی متر، برای محاسبه مساحت یک اتاق کافی است، اما هنگام سفر به شمال در بزرگراه، تلاش برای تخمین اندازههای بزرگ سرعت یا مسافت با این مقیاس خیلی کوچک، خستهکننده خواهد بود.
تبدیل از ایمپریال (Imperial) به متریک
سیستم ایمپریال نیز به همین ترتیب یعنی مثل متر و کیلومتر عمل میکند، با این تفاوت که از مایل، فوت و اینچ به جای کیلومتر، متر و سانتیمتر استفاده میکند.
یک مایل برابر با ۱.۶۰۹ کیلومتر، ۱ فوت تقریباً برابر با یک سوم متر و ۱ اینچ تقریباً ۲.۵ سانتیمتر است. توجه داشته باشید که، در این تبدیل، ما به طور خاص به یک مایل در خشکی اشاره میکنیم – نه یک مایل دریایی، که کمی طولانیتر است (حدود ۱.۸ کیلومتر).
دوندگان یکی از معدود گروههای مردم هستند که این تبدیلها را به خاطر دارند، چرا که مسابقات معمولاً بر حسب کیلومتر اندازهگیری میشوند. اما برای دیگران، در صورت نیاز به محاسبه سریع مسافت، معمولاً چندین برنامه و ماشین حساب مبدّل وجود دارد که شخص میتواند به آنها مراجعه کند.
حالا این جالب است!
اغلب فرانسه با خلق سیستم متریک شناخته میشود. این سیستم اندازهگیری، اولین بار توسط ریاضیدان و ستارهشناس گابریل موتون (Gabriel Mouton) پیشنهاد شد، اما تا سال ۱۷۹۵ یعنی تا زمان انقلاب فرانسه مورد استفاده قرار نگرفت.
نویسنده: Mitch Ryan
مترجم: فؤاد پورفائز
منبع: howstuffworks.com
تراژدی کشتی هوایی
آیا تا به حال به یک رویداد ورزشی حرفهای بزرگ رفتهاید که در آن بالونهای هوایی بزرگ، بالای سر شما پرواز کنند؟
امروزه، کشتیهای هوایی نسبت به صنعت هوانوردی فعلی دیگر تازگی ندارند، اما آیا باور میکنید که کشتیهای هوایی بزرگ زمانی به عنوان آیندهی پیشرفته حملونقل هوایی در نظر گرفته میشدند؟
اولین کشتی هوایی به سال 1852 باز میگردد، زمانی که آنری ژیفار (Baptiste Jules Henri Jacques Giffard) فرانسوی یک بالن پر از هیدروژن ساخت. این کشتی هوایی یک موتور بخار کوچک حمل میکرد که یک ملخ را میچرخاند و به کشتی اجازه میداد به سرعتی در حدود شش مایل (تقریباً ده کیلومتر) در ساعت برسد.
بعدها در قرن نوزدهم، خدمهی آلمانی، فردیناند فون زپلین (Ferdinand Adolf August Heinrich Graf von Zeppelin)، کشتی هوایی را بهبود بخشید. او کشتی هوایی محکمی را با چارچوبی از تیرهای فلزی سبک توسعه داد که به محافظت از فضای داخلی که با گاز هیدروژن – با قابلیت اشتعال بالا – پر شده بود کمک میکرد. این کشتی مستحکم به نام زپلین (Zeppelin) شناخته شد.
اگرچه استفاده از هیدروژن، آن را در برابر انفجار آسیبپذیر میکرد، با این حال این کشتیهای هوایی به عنوان آیندهی حمل و نقل هوایی در نظر گرفته میشدند. آلمانیها به توسعهی کشتیهای هوایی بزرگتر و بزرگتر ادامه دادند که میتوانست مسافران زیادی را حمل کند.
در سال 1929، کشتی هوایی آلمانی گراف زپلین (Graf Zeppelin) با موفقیت در سراسر جهان پرواز کرد. در دهه بعد، گراف زپلین اولین سرویس هوایی اقیانوس اطلس را آغاز کرد. این سرویس آنقدر موفقیتآمیز بود که آلمانیها را تشویق کرد تا یک کشتی هوایی مسافربری حتی بزرگتر ایجاد کنند به نام هیندنبورگ (Hindenburg).
هیندنبورگ در مارس 1936 در فریدریشهافن آلمان به آسمان پرتاب شد. این کشتی هوایی 804 فوتی، افتخار آلمان نازی محسوب میشد. هیندنبورگ با ظرفیت کمی بیش از 1000 مسافر و حداکثر سرعت 84 مایل (۱۳۵ کیلومتر) در ساعت، به سرعت به وسیلهای محبوب برای عبور از اقیانوس اطلس بین آلمان و ایالات متحده تبدیل شد.
بهطور غمانگیزی، هیندنبورگ – و به طور کلی محبوبیت کشتیهای هوایی – در 6 مه 1937 با آتشی فروزان به پایان رسید. در آن روز، هیندنبورگ قرار بود در تأسیسات دریایی در لیکهورست، نیوجرسی فرود بیاید ولی با نزدیک شدن به آن، ناگهان آتش گرفت.
اگر رنگینکمانها دایرهای هستند، چرا ما فقط کمان میبینیم؟
دیدن رنگینکمان میتواند مانند یک پاداش باشد. پس از یک رعد و برق شدید، دیدن یک طاق یا کمان رنگارنگ که از میان آسمان آرام عبور میکند، زیبا است. اما ممکن است از دانستن این موضوع متعجب شوید که رنگینکمانها در واقع نه کمان و نه “قوس (Bows)” هستند. آنها در واقع دایرههای کامل هستند.
پس چرا ما فقط یک کمان میبینیم؟ اغلب اوقات، رنگینکمانهایی که میبینیم تا حدی توسط زمین و افق مسدود میشوند (و با برخورد به زمین یا افق، دیگر دایره کامل تشکیل نمیدهند). برای مشاهده یک رنگینکمان در تمام شکوه دایرهای آن، باید یک نقطه دید عالی پیدا کنیم. توضیح خواهیم داد که این پدیده چگونه اتفاق میافتد.
چرا صدای پای دیگران را میشنویم، ولی مال خودمان را نه؟
در خیابانی متروکه راه میروید و ناگهان صدای قدمهایی میشنوید. فکر میکنید ممکن است کسی شما را دنبال کند. زیرا، اگرچه خیابان ساکت است، اما قدمهای شما هرگز توسط شما شنیده نمیشوند و شما فقط قدمهای یک غریبه را میشنوید. خب! چرا صدایی که خودمان ایجاد میکنیم را نمیشنویم؟!
دانشمندان مدتها میدانند که ما میتوانیم صداهای شخصی خود را تنظیم کنیم، اما قبلاً در مورد چگونگی انجام دقیق این کار توسط مغز اطلاعی نداشتند. نتایج یک مطالعه جدید که در ژورنال نیچر منتشر شده است، با تمرکز بر روی قدمها میخواهد درک ما از این پدیده را تقویت کند.
دکتر دیوید اشنایدر (Dr. David Schneider)، محقق ارشد، استادیار مرکز علوم عصبی در دانشگاه نیویورک (NYU)، در یک مکاتبه ایمیلی توضیح میدهد: «ما میخواستیم بفهمیم که چگونه سلولهای منفرد در مغز ما – نورونهای ما (Neurons) – با هم کار میکنند تا این اتفاق بیفتد.. برای انجام این کار، ما مغز موشها را مطالعه کردیم. و یک سیستم واقعیت افزوده ساختیم به نحوی که هنگامی که موشها میدویدند میتوانستیم به طور آزمایشی صداهایی را که میشنوند کنترل کنیم. میتوانستیم در چند روز متوالی برای راه رفتن آنها یک صدای واحد ایجاد کنیم، سپس میتوانستیم به طور غیرمنتظره آن صدا را تغییر دهیم.».
این تحقیقات در دانشکده پزشکی دانشگاه دوک (Duke University’s School of Medicine) انجام شد. دانشمندان به زودی دریافتند که وقتی موشها انتظار داشتند راه رفتنشان صدای خاصی داشته باشد، نورونهای قشر شنوایی (یکی از مراکز اصلی شنوایی مغز) پاسخ به آن صدا را متوقف کردند.
اشنایدر توضیح میدهد: «تقریباً مثل این بود که آنها هدفونهای خاصی به سر داشتند که میتوانست صدای حرکات آنها را فیلتر و حذف کند.»، « در مقابل، وقتی صدای غیرمنتظرهای را پخش میکردیم، نورونها در قشر شنواییشان پاسخهای بزرگی داشتند.»
دانشمندان به زودی متوجه شدند که وقتی موشها با صداهای راه رفتن خود آشنا میشدند، برخی از ارتباطات مهم بین قشر شنوایی (auditory cortex) و قشر حرکتی (motor cortex)، که بخشی از مغز است که مسئول حرکت است، تغییر میکند.
اشنایدر میگوید: «این اتصالات به نورونهای بازدارندهای در قشر شنوایی متصل میشوند که با شنیدن صدای پای موش فعال میشوند.» نتیجه نهایی این بود که هر بار که موش راه میرفت، گروهی از نورونهای بازدارنده برای ایجاد یک سیگنال برعکس از صدای مورد انتظار موش فعال میشدند، و این موضوع میتوانست صدای مورد انتظار را هنگام شنیدن خنثی کند.
نه فقط ردپا
این تجربه البته به صدای قدمها محدود نمیشود. اشنایدر میافزاید: « کسانی که نفس سنگین میکشند به ندرت میدانند که نفس سنگینی میکشند، زیرا برایشان بلند نیست! و من فکر میکنم در مورد فشار دادن کلید نیز همینطور است.»، « مطمئناً هنگام تایپکردن میتوانم ضربههای کلیدم را بشنوم، اما معمولاً از آنها آزار نمیبینم. اما اگر کسی که کنار من نشسته است با ضربات شدید تایپ کند، من را خسته میکند.»
برای هر موجودی که عادت به شکار شدن دارد، مانند موش، این توانایی برای فیلتر کردن صداهای بیخطر خود و تمرکز روی صداهای بالقوه خطرناکتر، بسیار مهم است. این همان پدیدهای است که در هنگام اجرای صحنهای در حین آواز خواندن، صحبت کردن یا پخش موسیقی نیز رخ میدهد.
اشنایدر میگوید: « ما معمولاً از قبل تا حدودی میدانیم که میخواهیم چه صدایی را تولید کنیم. مثلاً وقتی پشت پیانو مینشینم و کلیدها را میزنم، میدانم که میخواهم چه موسیقی بسازم. اما وقتی در حال تمرین هستیم، اغلب اشتباه میکنیم.» مکانیسمی که در این مقاله توضیح دادیم – توانایی نادیده گرفتن پیامدهای مورد انتظار حرکتمان – به ما این توانایی فوقالعاده را میدهد تا تشخیص دهیم چه زمانی اشتباه کردهایم. بنابراین اگر من پیانو را درست بنوازم، مطمئناً آن را میشنوم، اما قشر شنوایی مغز من تقریباً خاموش است، اما وقتی آن را اشتباه مینوازم، پاسخ بسیار بزرگتری از این بخش مغز دریافت میکنم.
در نتیجه، اشنایدر میگوید، مغز میتواند این پاسخ را به این صورت تفسیر کند: « هی!، آنچه زدم درست به نظر نمیرسد، شاید دفعه بعد باید انگشتانم را کمی متفاوت حرکت دهم.»
او میگوید: « و این به ما امکان میدهد از اشتباهات خود درس بگیریم.». محققان امیدوارند از این اطلاعات برای روشنکردن چند حوزه مختلف در آینده استفاده کنند. به عنوان مثال، ممکن است همان مدارهای مغزی که در نادیده گرفتن و/یا تشخیص صداها نقش دارند در بیماران مبتلا به بیماریهایی مانند اسکیزوفرنی (Schizophrenia) دچار اختلال شوند.
اشنایدر میگوید: « افراد مبتلا به اسکیزوفرنی اغلب به وضوح صداهای خیالی (Phantom voices) را تجربه میکنند که در واقع وجود ندارند.»، « پیشنهاد شده است که این توهمات ممکن است به دلیل ارتباط تغییر یافته بین مراکز حرکتی و شنوایی مغز باشد، و ما فکر میکنیم مدار مغزی که ما شناسایی کردهایم ممکن است در این موضوع درگیر باشد. بنابراین ما میخواهیم موشهایی را مطالعه کنیم که جهشهای ژنتیکی مشابهی با این بیماران دارند. آنهایی که با اسکیزوفرنی در انسان ارتباط دارند.»
حال این آزار دهنده است!
اگرچه قدمها برای انسانها خیلی آزاردهنده نیستند، صداهای دیگر (مانند نفسهای سنگین و جویدن بلند) وجود دارند که مطمئناً آزاردهنده هستند. با این حال، آنها نسبت به صدای چاقو روی بطری، چنگال روی لیوان یا گچ روی تخته سیاه نیستند، که بر اساس مقاله ای در مجله علوم اعصاب در سال 2012، این سه تا، آزاردهندهترین صداها برای مغز انسان هستند.
نویسنده: Alia Hoyt
مترجم: فؤاد پورفائز
منبع: howstuffworks.com
ویژگیهای لوزی و فرمول محیط آن
لوزی (Rhombus) یک شکل متوازی الاضلاع با دو جفت ضلع موازی و چهار ضلع مساوی است. این چهار ضلع با طول مساوی لوزی را به عنوان یک چهار ضلعی متساوی الاضلاع نیز تعریف میکند. از نظر ریشهشناسی، نام این شکل از کلمه یونانی “Rhombos” گرفته شده است که تقریباً به “فرفره (spinning top)” ترجمه میشود.
سادهترین راه برای تصویر کردن یک لوزی این است که یک الماس را روی یک صفحه دو بعدی بکشید و هر نقطه را با یک حرف از حروف الفبا برچسبگذاری کنید. با هر خطی که نقاط A، B، C و D را به هم میپیوندد، شما چهار ضلع لوزی را ایجاد خواهید کرد و میتوانید از آن به عنوان تصویری برای کمک به تجسم اطلاعاتی که در زیر به شما داده میشود، استفاده کنید.
آن نور ضعیف در آسمان شب میتواند پادتاب (Gegenschein) باشد
مهم نیست که چقدر فکر میکنیم در مورد سیاره خود میدانیم، همیشه چیزهای بیشتری برای کشف وجود دارد. برای مثال، میتوانید در یک شب خوب از تماشای ستارهها در زیر آسمان سیاه جوهری لذت ببرید و ناگهان ناحیه روشنتری از نور را در آسمان ببینید. آیا این یک بشقاب پرنده است؟ (نه.) شاید شفق قطبی؟ (البته بعید است، مگر اینکه در منطقهای زندگی کنید که قابل مشاهده باشد.)
درعوض، ممکن است شما پدیدهای به نام پادتاب (Gegenschein) را تجربه کنید که مستقیماً از آلمانی به عنوان “نور ضعیف (faint light)” ترجمه میشود. این پدیده در شرایط نجومی بسیار خاص، زمانی رخ میدهد که خورشید از هر کجا که در حال رصد ستارهها هستید در موقعیتی دقیقاً برعکس زمین باشد. در ادامه، علت این رویداد ذکر شده است – و اگر مایلید یک تجربه نجومی منحصر به فرد در شب بعدی زیر ستارگان داشته باشید چگونگی تلاش برای دیدن آن را بدانید.
شش توهم رایج و آنچه به ما میگویند
ممکن است خیلی واقعی به نظر برسد: آن بوی بد آشغالی که در کنار شما شناور است، یا حس کردن حشراتی که روی بازوی شما میخزند. ولی اطرافیان شما آن را تجربه نمیکنند، که البته از نظر شما، غیرممکن هم به نظر میرسد. اما در واقع، شما در حال تجربه یک توهم (hallucination) هستید.
افرادی که توهم دارند معمولاً چیزهایی را میبینند، میشنوند، احساس میکنند، بو میکنند یا چیزهایی را تجربه میکنند که در حقیقت واقعی نیستند. گاهی اوقات، این اختلالات حسی توسط چیزی موقتی یا جزئی ایجاد میشود، اما اغلب، یک عامل پزشکی زمینهای بسیار جدی در این مسئله نقش دارد.
حتی زمانی که اغلب علت یک توهم خاص مشخص میشود، دانشمندان همچنان با درک چگونگی تولید آنها توسط مغز درگیر هستند. در این زمینه، جدیدترین مطالعه، در سال ۲۰۱۹ روی موشها انجام شد. این مطالعه کشف کرد که داروهای توهمزا باعث کاهش سرعت فعالیت در قشر بینایی مغز میشوند، درحالیکه قبلاً فرضیههای مختلفی وجود داشت که مدعی بودند به آن سرعت میبخشد. محققان همچنین دریافتند که قشر بینایی همان اطلاعات بصری را دریافت میکند که در غیاب داروها در حال دریافت بوده است، اما قادر به تفسیر صحیح آن نیستند. این مسأله بزرگی است زیرا برخی از اختلالات سلامت روان، مانند اسکیزوفرنی (Schizophrenia)، به شدت با گیرندههای مشابهی مرتبط هستند که این محققان کشف کردند، بنابراین درک بهتر از نحوه عملکرد آنها میتواند روزی درمانهای مؤثرتری ایجاد کند.
این توهمات رایج را بررسی کنید تا بدانید چرا اتفاق میافتد. اگر به طور مرتب هر یک از آنها را تجربه میکنید، حتماً با پزشک صحبت کنید.
آیا پرندگان میتوانند در باران پرواز کنند؟
آیا پرندگان میتوانند زیر باران پرواز کنند؟ آنها میتوانند؛ اما نه خیلی خوب. در حالی که پرواز در باران برای پرندگان غیرممکن نیست، آنها معمولاً این کار را انجام نمیدهند. ممکن است پرندگانی را ببینید که در هوای بد برای یافتن چیزی برای خوردن، مسافتهای کوتاهی را پرواز میکنند، اما بیشتر آنها ترجیح میدهند در جای خود بمانند.
چرا باران، پرواز را برای پرندگان سختتر میکند؟ ممکن است تصور کنید حرکت در هوایی که مملو از قطرات باران است بسیار آزاردهنده خواهد بود. با این حال، این خود باران نیست که پرواز را دشوار میکند بلکه پرندگان در باران، تحت تأثیر افت فشار هوا هستند که با اکثر طوفانهای بارانی همراه است.
هنگامی که فشار هوا کاهش مییابد، چگالی هوا نیز کمتر میشود پس مولکولهای کمتری وجود دارد که پرواز را برای پرندگان سختتر کند. حرکت در آسمان در مناطق کمفشار، هوا انرژی زیادی میطلبد؛ به همین دلیل است که در هنگام طوفان، پرندگان بیشتری را خواهید دید که روی شاخههای درختان یا حتی سیمهای برق نشستهاند.
با این حال، اگر باران برای مدتی ادامه یابد، پرندگان باید شجاعانه در برابر طوفان مقاومت کنند. بیشتر پرندگان روزانه به چندین وعده غذایی نیاز دارند و به همین دلیل برای یافتن غذا در مسافتهای کوتاه در زیر باران پرواز میکنند. خوشبختانه پرهای آنها بسیار ضد آب است. بیشتر آب باران، از روی پرهای آنها سر میخورد و همین از پوست زیرین محافظت میکند. بسیاری از پرندگان همچنین میتوانند روغن یا چربی تولید کنند و روی پرهای خود پخش کنند تا از خود در برابر باران محافظت کنند.
با وجود این محافظت، بیشتر پرندگان، باران را دوست ندارند. در واقع، یک مطالعه در سال 2010 نشان داد که باران، باعث ایجاد استرس زیادی در آنها میشود. تیمی از محققان، پرندگانی را که در جنگلهای بارانی کاستاریکا – کشوری واقع در آمریکای مرکزی – زندگی میکردند مورد مطالعه قرار دادند. آنها از طریق نمونه خون دریافتند که پرندگان، در روزهای بارانی، سطوح بالاتری از هورمون استرس داشتند.
از این گذشته، بسیاری از حیوانات در طول طوفان احساس استرس میکنند. صاحبان حیوانات خانگی اغلب متوجه هستند که باران و رعد و برق (آذرخش)، حیوانات آنها را عصبی و پرخاشگر میکند. برخی از حیوانات به شدت به طبیعت واکنش نشان میدهند به نحوی که تقریباً به نظر میرسد آینده را پیشبینی میکنند!
با این حال، به نظر میرسد که برخی پرندگان هم، اصلاً از باران بدشان نمیآید. به عنوان مثال، اردکها (یا مرغابیها) در زیر باران بیرون میمانند و حتی در چالهها آب بازی میکنند. حتی دیده شده است که پرندگانی از باران به عنوان فرصتی برای حمامکردن نیز استفاده میکنند.
بزرگترین موجی که تا کنون ثبت شده کدام بوده است؟
دانشمندان مدتهاست که مجذوب طبیعت پویای اقیانوس شدهاند، جایی که نیروی آب با پدیدههای جوی برخورد میکند و امواجی با اندازهی عظیم ایجاد میکند.
بزرگترین موج ثبت شده توسط محققانی ثبت شده است که الگوهای دریایی و آب و هوا را تجزیه و تحلیل و پیشبینی میکنند. این اندازهگیریها نه تنها به درک تواناییهای اقیانوس، بلکه در آمادهسازی برای بلایای طبیعی نیز کمک میکند.
بنابراین، بلندترین موجی که تاکنون ثبت شده چیست؟ بیایید دریابیم!