چارلز داروین یک مرد بسیار مشهور است و البته شایسته این شهرت نیز است. اثر او در سال 1859، موسوم به «درباره منشاء گونهها»، با توضیح چگونگی تکامل و تنوع زندگی، زیستشناسی را متحول کرد و امروزه بیشترین درک و پذیرش را پیدا کرده است. تولد او در 12 فوریه، اکنون در سراسر جهان به عنوان روز داروین جشن گرفته میشود و جایگاه طبیعتشناس فروتن انگلیسی را به نوعی تقدس علمی ارتقا میدهد.
اما مانند هر شخصیت تاریخی دیگری، بسیاری از جزئیات زندگی داروین در طول زمان مبهم مانده است. مطمئناً، او به ما کمک کرد تا تقدیر و توارث خود را در دنیای طبیعی درک کنیم، اما او همچنین یک معتاد به تخته نرد بود و به بودیسم نیز علاقهمند شد. برای حقایق کمتر شناختهشده در مورد پدر فرگشت، این لیست از نکات مهم داروینی را ببینید:
1. او دوست داشت حیوانات عجیب و غریب بخورد، اما جغدها را نه!
داروین یک غذاخور ماجراجو بود و کنجکاوی علمی مشهور خود در مورد حیوانات را، هم در طبیعت و هم روی میز غذا، به کار میبرد. زمانی که در کمبریج زندگی میکرد، ریاست «باشگاه گلوتن» (Glutton Club) را بر عهده داشت، یک گردهمایی هفتگی از طرفداران غذا که برای صرف غذا با «گوشتهای عجیب» گرد هم میآمدند. اعضای این باشگاه، اغلب پرندگان شکاری مانند شاهین و پرندگان تلخ میخوردند، اما داروین طبق گزارشها یک بار در یک وعده، جغد قهوهای خورد و نوشت که طعم آن از بدی “وصف ناپذیر” بوده است.
با این حال، این موضوع مانع از آن نشد که داروین در طول سفرهایش به آمریکای جنوبی، دیگر گوشتهای عجیب و غریب را نچشد. او با علاقه در مورد آرمادیلوها نوشت و توضیح داد که آنها “طعم و قیافهای شبیه اردک” دارند و همچنین یک جونده 20 پوندی ناشناس، به احتمال زیاد یک آگوتی، را “بهترین گوشتی که تا به حال چشیدهام”، توصیف کرد. اشتهای جسورانه او بعداً مفهوم “Phylum Feast” (در فارسی شاید بتوان آن را ضیافتی از سلسلههای جانوری ترجمه نمود-م) را الهام بخشید، که عبارت بود از یک بوفه با منوی متنوع زیستی که از فلسفه باشگاه گلوتن برای خوردن “پرندگان و جانوران … ناشناخته به مذاق انسان ” الگوبرداری شده بود.
2. او با دختر عموی خودش ازدواج کرد
داروین مانند غذا، رویکردی تحلیلی برای ازدواج در پیش گرفت و فهرستی از جوانب مثبت و منفی ازدواج را نوشت. مزایای ازدواج برای او شامل «داشتن بچه»، «داشتن همراه همیشگی» و «جذابیتهای موسیقی و گپ و گفت زنانه» در مقایسه با مضراتی مانند «از دست دادن زمان» و «پول کمتر برای کتاب» بود. در نهایت، وی به این نتیجه رسید که باید ازدواج کرد، اما سپس برای کسی که بعداً نقش ژنتیک را در انتخاب طبیعی روشن کرد، تصمیم عجیبی گرفت: او با دختر عموی خود ازدواج کرد (ازدواج فامیلی در جوامع غربی امری غیرمعمول است-مترجم).
البته این موضوع در زمان داروین کمتر از امروز تابو بود و چارلز و اِما داروین تا زمان مرگ چارلز در سال 1882، به مدت 43 سال با هم زندگی کردند.
3. او یک معتاد به تخته نرد بود
داروین در بیشتر دوران بزرگسالی خود از یک بیماری مرموز با علائمی مانند تاول، سردرد، بیخوابی و استفراغ که اغلب در مواقع استرس یا خستگی، شدید میشد، رنج میبرد. او سعی کرد با پیروی از یک برنامه روزانه سختگیرانه در سالهای آخر زندگیاش، که زمان زیادی برای مطالعه و تحقیق در خانه داشت، با این مشکل مبارزه کند. این برنامه، همچنین، شامل دو بازی تخته نرد با همسرش اما هر شب بین ساعت 8 تا 8:30 بود که چارلز با دقت امتیازات را حفظ میکرد. او یک بار به خود میبالید که “2795 بازی را در مقابل 2490 بازی از همسرش برده بود”.
4. او نمیتوانست دیدن خون را تحمل کند
داروین مدتها قبل از اینکه رشته زیستشناسی را ارتقاء دهد، به قصد دکتر شدن مثل پدرش، در دانشگاه ادینبورگ تحصیل کرد. با این حال، این ماجرا، مدت زیادی طول نکشید، زیرا ظاهراً داروین جوان نمیتوانست دیدن خون را تحمل کند. او که قادر به رویارویی با بیرحمی جراحی قرن نوزدهم نبود، ترجیح داد به جای آن، به مطالعه الهیات بپردازد و در نهایت کشیش یک کلیسای کوچک شد. ناتورالیسم یا طبیعتگرایی (مکتبی که عقیده داشت دنیا بدون استفاده از ماوراطبیعه یا امور روحانی، صرفاً با مطالعه طبیعت هم قابل درک است-م) در آن زمان پیشه متداول روحانیون روستایی بود، و از این رو مذهب فرصتی مغتنم برای داروین فراهم کرد که به عنوان یک طبیعتگرا در سفر 1831-1836 سروان رابرت فیتزروی به آمریکای جنوبی با کشتی HMS Beagle خدمت کند (سفری که از دل آن نظریه تکامل بیرون آمد-م).
5. او یک انقلابی بیشور و هیجان بود
اگرچه داروین در حین سفر به اقیانوس اطلس جنوبی شروع به توسعه ایدههای خود در مورد تکامل کرد، اما انتشار کتاب «درباره منشاء گونه ها» را برای بیش از دو دهه به تعویق انداخت. او میدانست که نظریهاش درست است، اما بهعنوان کسی که به خوبی با مسیحیت آشنا بود، نگران بود که محافل مذهبی چگونه از آن استقبال خواهند کرد. در نهایت، او با شنیدن اینکه آلفرد راسل والاس، طبیعتشناس بریتانیایی، در حال توسعه نظریه مشابهی است، تصمیم گرفت کتابش را منتشر کند. هر دو مرد توسط انجمن تبارشنارسی لندن مورد تجلیل قرار گرفتند، اما در نهایت، داروین اعتبار بسیار بیشتری برای این ایده به دست آورد.
6. او ویژگیهایی، بیش از یک تولد را با آبراهام لینکلن به اشتراک گذاشت
هم داروین و هم آبراهام لینکلن، رئیس جمهور سابق ایالات متحده، در 12 فوریه 1809 به دنیا آمدند، و هر دو یک زندگی متحولکننده تاریخ داشتند. اما شباهتها به همین جا ختم نمیشود: داروین، مانند لینکلن، طرفدار لغو بردهداری بود. او در طول سفرهای خود در آمریکای جنوبی، بردهداری را از نزدیک دید و مکرراً از آرزوی خود برای پایان دادن به این سنت نوشت. او در سال 1833 بردهداری را «لکهای وحشتناک بر آزادی مفتخر ما» خواند، و نوشت که «من آنقدر بردگی دیدهام… که کاملاً از آن منزجر شدهام». او ابراز تردید کرد که هیچ خدایی اجازه چنین قساوتهایی را بدهد، و تصور میشود که این تجربیات، همراه با مرگ غمانگیز دو تن از فرزندانش در فاصله گرفتن بعدی داروین از مسیحیت نقش داشته است.
7. او یک عذرخواهی دیرهنگام از کلیسای انگلستان دریافت کرد
داروین حتی زمانی که ایمانش کمرنگ شد، هرگز دین را به طور کامل رد نکرد و هرگز هم بیخدایی را نپذیرفت. با این حال، او با گذشت زمان بیشتر و بیشتر بیتفاوت به مسیحیت شد، و طبق یکی از تفسیرهای مقاله او در سال 1872 با عنوان «بیان احساسات در انسان و حیوانات»، دیدگاه او درباره ترحم به عنوان یک ویژگی تکاملی سودمند، احتمالاً از بودیسم تبتی الهام گرفته شده است. و البته باید دقت داشت که ایشان با حمایت از ایده تکامل از طریق انتخاب طبیعی، خیلی هم مورد پسند کلیسای انگلستان نبود.
با این وجود، بیش از 125 سال پس از مرگ داروین، کلیسا، به دلیل رفتارش با طبیعتشناس افسانهای عذرخواهی زیر را منتشر کرد:
“چارلز داروین!
پس از 200 سال از تولد شما، کلیسای انگلستان به خاطر درک نادرست از شما و واکنش اولیه اشتباه ما که دیگران را نیز تشویق به درک غلط از شما کرد، یک عذرخواهی مدیون شماست. امیدواریم این اقدام ما قدری خطای ما را جبران کند. به هر روی، مبارزه با نام شما هنوز تمام نشده است، و مشکل فقط مخالفان مذهبی شما نیستند، بلکه کسانی هستند که به دروغ ادعای حمایت از شما را برای تأمین منافع خود دارند. دین خوب نیاز به تلاش سازنده همراه با علم خوب دارد و من به جرأت میگویم که ممکن است برعکس این نیز صادق باشد (یعنی علم خوب نیاز به دین خوب دارد-م).”
منبع: treehugger.com
نویسنده: Russell McLendon
ترجمه: کادر اجرایی خانه علم